معمای زیبایی
نوشته: دکتر جهانگیر تقی پور
زیبائی و “زيبا بودن” يكي از معما هاى شگفت انگيز طبيعت است چون بطور كلى نمى توان گفت كه آيا زيبايى و “زيبا بودن” امرى قابل لمس و “مطلق” است و يا فقط صفت و “برچسبى” كاذب و “نسبی” است كه ما با توجه به تجربه شخصى خويش به كار مى بريم؟
از نظر پزشكى گرچه می توان با اعداد و ارقام و نسبت ها بازی کرد ولی زیبایی قابل تدریس و تعلیم دادن نیست. چون از نظر شاخه های علم پزشکی برای نمونه آناتومی و فیزیولوژی “زیبایی” ماهیتی مجهول و مبهم دارد. اگر فرض كنيم كه زيبايى و “زيبا بودن” وجودى “مطلق” دارد بايد به اين عقيده هم تن در دهيم كه قادر به درك زیبایی از طريق فیزیولوژی بدن یعنی یکی از حواس پنجگانه بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی و لامسه باشیم.
ولی نه تنها قادر به درک “زیبا بودن” به وسیله این حواس پنجگانه نیستیم بلکه با کمال تعجب نمى توان وجه مشتركى بين “زيبا بودن” شنیدن اشعار فردوسى و مولانا با ديدن تخت جمشيد تجربه کرد. تفاوت بین “زیبایی” ها جنبه عمیق تری پیدا می کند وقتی که “زيبا بودن” برروی غریزه فرد تاثیر می گذارد که احساس دیگری بنام “جذابیت” جنسی به وجود می آورد گرچه امکان دارد تنها جذابیت فیزیکی نباشد و در آن کشش و جذابیت رفتاری هم نقش بازی کند. از همه اینها گذشته بعضی اساسا “زیبا پرستی” را دستاویزی برای “لذت بردن” می دانند بدون آنکه وجود خارجی داشته باشد.
شاید هم می توان ادعا کرد که تمجید و پرستش “زیبایی” حالتی است که فقط در ذهن و خیال نظاره کننده بوجود می آید بدون آنکه این کیفیت در آن فرد یا شی وجود داشته باشد چون وجه مشترکی در مطلق بودن زیبایی از نظر علمی وجود ندارد و ما زیبایی را نمی توانیم به وسيله حس بخصوصی احساس کنیم.
از طرف دیگر بنظر می رسد که درک زیبائی حتی از بدو تولد توسط نوزادان و اطفال با خیره شدن به صورت های زیبا احساس می شود و شاید زیبایی احساسی لذت بخش بفرد می دهد که وصف آن غیر قابل توصیف است و طبع و میل افراد برای ارزش دادن به زیبایی ها فرق می کند. میل و اشتیاقی که فقط برای فرد مشتاق و عاشق قابل درک است.
طبع مطبوع و لذت بخش نظاره کننده از دیدن منظره “زیبا” در جهت این نظریه است که انگيزه تمام اعمال انسان پرهيز و گريز از درد و رنج و عذاب و دستيابى بخوشى و عيش و نوش است و شاید هم زیبایی لذتی است که فقط در نگاه شخص نظاره گر قابل درک است.
در فرهنگ های مختلف گرچه معیارها برای سنجیدن “زیبا بودن” تفاوت دارد ولی بعضی اصوال اساسی زیبا بودن تقریبا در همه فرهنگ ها مشترک هستند. مطالعات پزشکی نشان می دهد دیدن صورت دیگران باعث تحریک مناطق بخصوصی از مغز (فوزیفرم) می شود که جریانی در شبکه های مهم ادراکی – تصمیم گیری و پاداش گیری مغز به وجود می آورد که اثرات آن طولانی است. بعلاوه دیدن صورت تولید مهر و محبت می کند که پیوندی عاطفی به وجود می آورد که می توان به درستی آنرا بین “مادر و نوزاد” دید و همین رابطه عاطفی شناسایی صورت یکدیگر عاملی برای راز بقای انسان و بعضی تیره هاست که باعث می شود که مادر فرزند خود را رها نکند و از او مواظبت نماید. اثرات این پیوند عاطفی چنان عمیق است که پژوهشگران به این مسئله پی برده اند که همسران افراد شباهت زیادی به پدر یا مادر آنها دارند.
از طرف دیگر مطالعات دانشگاهی بیشتر در سوئد، امریکا، آلمان و مونترال کانادا نشان می دهد که مردان به تناسب، همخوانی و همآهنگی اعضا بدن زنان جلب می شوند. آنها همچنین در یافتند که زنانی که نسبت دور کمر به دور لگن 0.7 و بی ام آی 20.85 دارند بالا ترین طرفدار را بین مردان دارند که این اطلاعات با علم پزشکی ساختمان بدن (آناتومی) و انسان شناسی (انتروپلوژی) ربط دارد. بنابراین زیبایی انسان را می توان در داشتن تناسب و توازن ساختمانی بدن دانست چون این نشانه ها ظاهری حکایت از سالم بودن فرد می کند. همان طور که افلاطون در بحث با استادش سقراط در حدود 2500 سال پیش “زیبا بودن” را “هم آهنگی اجزا با کل” دانسته است و زیبایی را بطور کلی به زیبایی “طبیعت” و زیبایی “هندسی” تقسیم کرده و معتقد بوده است که زیبایی طبیعی “نسبی” است ودر نظر هر نظاره کننده جلوه یی دارد در صورتیکه که زیبایی “هندسی” که به وسیله بشر خلق می شود “مطلق” است و امروزه زیبایی هندسی را به نام “زیبایی مهندسی” می نامیم که شامل کارهای زیباسازی جراحان (کاسمتیک سرجنز) و بطور کلی هنر و حتی بناهای معماری نیز می شود. در حقیقت افلاطون منشا همه “خوبی” ها را در سه عامل زیبایی، عدالت و حقیقت می بیند. که “تناسب” زیبایی می آفریند و عدالت زیباست چون “توازن” دارد و تقویت و پیروی از این دو باعث رسیدن به “حقیقت” است.